اما چهشده که این مردمان بیتفاوت به سیاست داخلی و خارجی اینچنین به خروش آمدهاند و عزم اشغال بورس، بانکها و خیابانهای بیش ازهزار شهر در سراسر کشور را کردهاند؟ چه چیز آمریکاییها را اینچنین نگران کردهاست؟ نظرسنجیای که اخیرا مؤسسه پیو انجام دادهاست نشان میدهد که امید به آینده در میان آمریکاییها کاهش یافتهاست. براساس این نظرسنجی 48درصد از آمریکاییها معتقدند که استانداردهای زندگی فرزندانشان بهتر از آنها خواهد بود. این رقم در سال 2002، 60درصد بود.
رکود اقتصادی در آمریکا موضوع تازهای نیست. در 3قرن گذشته آمریکا نزدیک به 50 بار با رکود و بحران اقتصادی روبهرو بودهاست اما اینکه اینبار این بحران چنین واکنشهای گستردهای را بهدنبال داشته نتیجه دسترسی مردم به اطلاعات از طریق ابتداییترین ابزارهای اطلاعرسانی مانند توییتر و فیسبوک است. همواره مردم از چندروز قبل از تاریخ اعلام جدیدترین آمار ایجاد شغل از سوی اداره آمار آمریکا، منتظر شنیدن آن هستند. وقتی میزان بدهی ملی دولت اعلام میشود، همه خانوادههای آمریکایی درمییابند که فرزندانشان از« همین حالا» بدهکار هستند. آنچه مردم آمریکا را اینچنین سراسیمه و ناراضی کرده احساس ناامیدی به خاطر ازدست رفتن خانههایی است که در رهن بانک بودهاند؛ نگرانی از کارخانههایی است که به خاطر نیروی کار ارزان به چین و هند نقل مکان کرده و سالانه هزاران نفر را در آمریکا بیکار میکنند و در چین و هند سر کار میبرند.
آمریکاییها احساس بازنده بودن در رقابت جهانی را برای نخستینبار است که تجربه میکنند. در یک سال گذشته سایه سنگین چین بر آمریکا از تحلیلهای نخبهگرایانه شخصیتهایی چون کیسینجر و برژینسکی وارد برنامههای طنز عامهپسند تلویزیون آمریکا شدهاست. آمریکاییهایی که به سختی میتوانند کالایی غیرچینی برای خرید پیدا کنند، حالا معنای استراتژیک این پدیده را هم دریافتهاند. آمریکا در حال عقب ماندن در رقابت جهانی است. توماس فریدمن در کتاب اخیرش درباره گذشته و آینده آمریکا نوشته است: «پدر و مادرهای آمریکایی در گذشته سر میز غذا به فرزندشان توصیه میکردند غذای بشقابشان را تا ته بخورند و غذا را حیف و میل نکنند چون در گوشهای دیگر از این دنیا کودکان گرسنه میخوابند اما الان این پدر و مادرها به فرزندشان میگویند سریع غذایت را بخور و به درست برس چون باید برای به دست آوردن شغل با کودکان گوشه و کنار دنیا رقابت کنی».